جدول جو
جدول جو

معنی خشک گذشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خشک گذشتن
(بِ / بُ بُدَ)
تهیدست و بی چیز و بی خبر گذشتن. (آنندراج) :
از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ / بُ دَ)
بی حرکت ماندن چنانکه در فالج یا در مرگ. (یادداشت بخط مؤلف) :
دم سگ بینی ابا تیفوز سگ
خشک گشته کش نجنبد هیچ رگ.
رودکی (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ اَ تَ)
بشادی گذشتن. بشادی سپری شدن. با شادی طی شدن
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ تَ)
رشک افتادن. تخم شپش به موی افتادن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رشک افتادن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ / چِ نُ / نِ / نَ دَ)
خاک شدن. بصورت خاک درآمدن. بخاک تحول یافتن چنانکه جسد مرده پس از مدتها در زیر خاک ماندن:
خاک گشته، باد خاکش بیخته.
رودکی.
دیر و زود این شخص و شکل نازنین
خاک خواهد گشتن و خاکش غبار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ کَ تَ)
شب به سرآمدن. شب سپری شدن:
روز و شبم ز هجر به رنگی گذشته است
کآگه نگشته ام که سپید و سیاه چیست.
شانی مشهدی
لغت نامه دهخدا